صدای اندیشه

ذهن آدمی /تفکر واندیشه...

صدای اندیشه

ذهن آدمی /تفکر واندیشه...

بودا کیست وعقایدش چیست؟

  

  بودا   کیست وعقایدش چیست؟  

 

بنابر داستان‌های بودایی سیدارتا در نپال کنونی بدنیا آمده. پس از زایش توجه پیشگویان به او جلب شد و پیشگویی ایشان بدینگونه بود که سیدارتا در آینده یا پادشاهی جهانگیر خواهد شد یا روحانی‌ای بیداردل که جهانیان را از خواب نادانی خواهد رهاند. پدر سیدارتا یعنی سودودانا شاه برای اینکه پسرش در راه اول قرار گیرد وی را در ناز و نعمت پروراند و در کاخهایی محفوظ قرار داد تا سیدارتا با رنجها و کاستیهای زندگی آشنایی نیابد.با اینحال سیدارتا از کاخ گریخت و با چهار منظره آشنا گشت: پیری، بیماری، مرگ و شخصی پارسا که در پی رهایی از رنجها بود. دیدن چهارمین منظره بر سیدارتا تأثیری ژرف نهاد و بر آن شد تا زندگی شاهزادگی را کنار نهاده  و به جستجوی حقیقت بپردازد. پس از گذراندن مدتی با مرتاضان در جنگلها، آن راه را راه راستین حقیقت یابی ندانست و راهی میانه در پیگرفت.

سیدارتا پس از شش سال آزمودن و پویش در مکانی بنام بودگایا زیر درختی بنام درخت بیداری (بودی) به « مدی تیشن  » نشست و پس از چیرگی بر ترفندهای مارا، دیو دیوان، به بیداری رسید و بودا گشت. واژه بودا یعنی بیدار شده یا به عبارتی به روشنی رسیده است.

هنگامى که بودا به حقیقت دست یافت ، ابتدا به شهر بنارس رفت تا پنج تن از راهبان را که از وى روى برتافته بودند، بیابد. او مى اندیشید که این پنج تن مانند وى در جستجوى حقیقتند و تعلیم دادن ایشان از سایر مردم آسانتر است .
و چون به بنارس پا نهاد آن پنج تن را دید که در میان بیشه اى نزدیک شهر نشسته اند و با هم سخن مى گویند.
هنگامى که چشم آنان به بودا افتاد، به یکدیگر گفتند: (این سیدارتاست که مى آید؛ همان که دست از رهبانیت کشید؛ خوب است به او کارى نداشته باشیم .)
اما چون بودا به آنان نزدیک شد به وى سلام کردند و از او خواستند در کنارشان بنشیند. آنگاه از وى پرسیدند:(سرانجام ، حقیقتى را که مى جستى ، یافتى ؟)  

بودا گفت : (آرى ، آن را یافتم .)
راهبان گفتند: (پس به ما بگو حقیقت و حکمت و راز هستى چیست ؟)  

بودا پرسید: (آیا شما به کارما یعنى قانون کردار ایمان دارید؟) گفتند: (آرى .) بودا گفت : (پس بدانید که همان سرآغاز حکمت و آگاهى از حقیقت است . از نیکو نیکو پدید مى آید و از بد بد. این نخستین قانون زندگى است و همه چیزهاى دیگر بر این قانون استوار است .)
گفتند: (این که تازگى ندارد.)  

گفت : (اگر چنین است قربانى ، دعا و تضرع به درگاه خدا عاقلانه نیست .)
راهبان پرسیدند: (چگونه ؟) بودا پاسخ داد: (زیرا آب همیشه سراشیبى مى رود، آتش همیشه داغ است و یخ همواره سرد. اگر براى همه خدایان هندوستان هم دعا کنیم ، آب هرگز سربالا نمى رود و آتش سرد و یخ گرم نمى شود. زیرا در زندگى قانونهایى یافت مى شود که همه چیز بر آنها استوار است . از این رو، کارى که انجام گرفت ، قابل ابطال نیست و دعا و قربانى براى خدایان نیز سودى ندارد.)
آنان با این سخن موافقت کردند و بودا افزود: (اگر این سخن درست است ، کتاب وداها که به مردم راه و رسم دعا و قربانى را مى آموزد، درست نیست و برخلاف گفته پیشوایان دینى ، من اعلام مى کنم که وداها مقدس ‍ نیستند.)
راهبان از این جراءت بسیار شگفت زده شدند و از بودا پرسیدند: (تو مى گویى برهما هنگام آفریدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسیم نکرده است ؟) 

 پاسخ داد: (اصلا من باور ندارم برهما چیزى را آفریده باشد تا جهان آفریده او باشد.)
آنان پرسیدند: (پس جهان ساخته کیست ؟) 

 بودا پاسخ داد: (به نظر من جهان ابدى است و آغاز و انجامى ندارد. دو چیز است که بایستى از آن پرهیز کرد: یکى زندگانى پر از لذت که زاییده خودخواهى و فرومایگى است و دیگر زندگى پر از رنج و خود آزارى که آن نیز سودى ندارد و هیچ یک از این دو به نیکبختى منجر نمى شود.)

سرانجام راهبان از بودا پرسیدند: (پس راه درست کدام است ؟) 

 پاسخ داد: (راه میانه ، میان لذت و رنج است که از راه هشتگانه به دست مى آید.)

بودا در مدت 40 سال با مسافرتهاى فراوان ، آیین خود را در سراسر هندوستان تبلیغ کرد و به تربیت شاگردان همت گماشت که برجسته ترین آنان آنندا (Ananda) بود. وى سرانجام در هشتاد سالگى در حدود سال 483 ق .م . به نیروانا پیوست .
بودا می گفت که علت رنج کشیدن ،تمنا است ؛.تمنا و تمایل به زندگی و بدست آوردن چیزهای بسیار
احساسات قدرتمندی چون عشق دنیوی ، نیز باعث رنج کشیدن می‌شود
 

: به دنبال این طرز تفکر ، بودا چهار اصل را بنیان گذارد
اول آنکه رنج جزء جدایی ناپذیر تمامی مراحل طبیعی زندگی است : تولد ، بیماری ، پیری و مرگ
دوم ، تمنا باعث رنج است
سوم ، برای غلبه بر درد و رنج می بایست از تمامی تمنا ها وخودخواهی ها دور شد
چهارمین اصل به بیان چگونگی دست یافتن به سه اصل قبلی پرداخته است
روشی که بودا به تعلیم عقاید خود می پراخت به "راه هشتگانه" شهرت دارد
که طبق آن می بایست هشت عمل صحیح را پیش گرفت
 

پندار نیک 

هدف درست 

گفتار نیک 

رفتار نیک
شغل درست
تلاش صحیح
  تفکر صحیح  

و  

مدی تیشن 


بودا بقیه عمر را به مسافرت و نشر افکار خود پرداخت و مردم هند را تعلیم داد
.وی طبقه بندی مردم را بر اساس اصول مذهب هندو مردود می دانست
از آنجا که پیروی از آیین هشتگانه بودا در میان مردم مشکل است
.راهبان بودایی به رهبانیت و ترک دنیا می پردازند
هدف روحانیون مذهب بودا ، رسیدن به "نیروانا" یا همان عالم صلح و آرامش و آسودگی از رنج استاز جمله عقاید بودایی ها
زندگی مکرر انسان یا تناسخ است و معتقدند که انسان پس از مرگ ، دوباره متولد می‌شود
. بدین ترتیب هر زندگی بعدی ، عذاب یا پاداش زندگی قبلی خواهد بود

یکی از عقاید و تعالیم مهم بودا آن است که نباید هیچ موجودی را از میان برد 

زیرا هر موجودی به تدریج و با توالی چندین زندگانی از حشره تا یک انسان کامل ، زندگی خواهد کرد
 

پس هر نوع از حیات ، مقدس است 

بودا هرگز ادعای پیامبری نکرد و تنها خود را یک معلم می دانست که راه صحیح زندگی را به مردم می آموزد
به همین علت بودایی ها به عبادت خدا نمی پردازند بلکه سعی در رسیدن به نیروانا دارند 

 بودا به مردم می آموخت که بایدبه افکار خود طوری جهت دهند که تنها به اعمال درست و پسندیده بیندیشندبتوانند احساسات خود را کنترل کنند و قدرت امتناع از انجام گناه را تقویت نماینددر معابد بوداییان مجسمه های بزرگی از بودا وجود دارد که چهار زانو نشسته استبوداییان در برابر این مجسمه ها می نشینند تا به سبک بودا «مد ی تیشن» کنند

این نوع نشستن در برابر این مجسمه ها به غلط پرستش بودا یا بت پرستی انگاشته شده است.
تعالیم بودا در سه بخش گردآوری شده است
،بخش اول قوانینی برای راهبان
، بخش دوم پندهای بودا
و بخش سوم نحوه تفکر بوداییان

راهبان بودایی لباسی گشاد (احرام گونه) از پارچه ای نارنجی مایل به زرد (زعفرانی) می پوشند و پابرهنه راه می روند. آنان سر خود را می تراشند و کاسه گدایی در دست می گیرند و در آن هدایای سایر بوداییان را حمل می کنند.

منبع:دانشنامه ویکیپدیا
 

http://fa.wikipedia.org 

 

نقدی بر افکار بودا 

 بودایی ها در تعریف آیین خود می گویند ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار می‌شود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ مینامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است رنج است. دوری از آنچه دلخواه است رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنج آور است . هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد .  

درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل میدهد. این حقایق عبارتند از: 

 ۱. به رسمیت شناختن وجود رنج. 

 ۲. اینکه دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است. 

 ۳ . و اینکه بریدن از رنجها دستیافتنی است.  

۴ . و درک اینکه راهی برای رسیدن به جایگاه بی رنجی وجود دارد .

برای درک عمق اشتباه آیین بودا چند آموزه از ارد بزرگ در پی می آورم که که تامل بر آنها خود گواه دوری از حقیقت پیروان آیین بودا است :

- زندگی رنج و درد نیست هدیه ایی است برای شاد بودن . مادر گیتی جام زهر بر دهان کودک خویش نمی گذارد چون او می پروراند برای بهروزی و خوشبختی .
- بی پایبندی به نظم در گیتی ، ویژگی آدمهای گوشه گیر است که عشق و احساس را سپر دیدگاههای نادرست خود می کنند.
- زندگی ، پیشکشی است برای شاد زیستن .

بودایی ها می گویند : آدمی بیمار است. 

 بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت میداند:  

کار حقیقت نخست از چهار حقیقت اصیل تشخیص این بیماری بعنوان بیماری رنج در انسانهاست. حقیقت دوم دلبستگیها را بعنوان باعث و بانی این بیماری بازمیشناسد.  

سومین حقیقت شرایط را سنجیده و اعلام می‌کند که بهبود امکانپذیر است. 

 حقیقت چهارم تجویز دارو برای دست یافتن به سلامت است.

می دانیم که آب سرچشمه ، همیشه زلال تر از رودخانه است حال چطور در آیین بودا انسان از آغاز بیمار نامیده می شود ؟! این به معنای نفی نفس پاکی انسان های بی گناه است آیا بودا می گوید گناهان ما با تولد از زندگی های پیشین همراهمان هست و تا به حقیقت رنج نرسیم پاک نمی شویم ؟!  

 

فاصله آموزهای بودای شرقی با اُرد بزرگ  فیلسوف ایرانی از آسمان تا زمین است  

 

ببینید اُرد بزرگ چه می گوید :

- شادی و بهروزیمان را با ارزش بدانیم ، تن رنجور نیرویی برای ادب و برخورد درست برجایی نمی گذارد .
- آنکه نگاه و سخنش لبریز از شادی ست در دوران سختی نیز ماهی های بزرگتری از آب می گیرد .
- بدبخت کسی است که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند .
- صوفی مسلکان برای آنکه افکار اهریمنی خویش را گسترش دهند می گویند نیاز را باید از بین برد چون نیاز سبب دگرگونی می گردد و دگرگونی از دیدگاه آنان رنج آور است ! حال آنکه هدف آدمی از زیستن پیشرفت و درک زوایای پنهان دانش است .
- بجای گوشه نشینی و خرده گیری باید با ابزار دانش سبب رشد میهن شد و امنیت را برای خود و آیندگان بدست آورد .

بودا خود، آیین خود را مانند قایقی مینامد که برای رسیدن به ساحل رستگاری (موکشا) به آن نیاز است. ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود. رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق میرساند. آنجاست که شمع تمامی خواهشها و دلبستگیها خاموش می‌شود. به این روی این پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی مینامند.

پس کمال مطلوب آیین بودا رسیدن به خاموشی و در واقع بی نیازی فردیست حال اگر این مسئله تعمیق و گسترش یابد این پرسش ایجاد می شود که آیا این افکار ما را آسیب پذیر در مقابل وحشیگری کشورهای استعمار گر و متجاوز نمی کند ؟! . سرزمینی که مردمش به خاموشی رسیده باشند مانند هندوستان که تا همین چندی پیش طعم تلخ استعمار و بردگی را نیز تجربه می کرد در نکبت و زبونی خواهند بود . 

 به قول ارد بزرگ :
- مردمی که نگاه ملی و آرزوهای خویش را به فراموشی سپرده اند ، همچون بیماران آسیب پذیرند .
از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخه زاد و مرگ رهایی یابیم باید گرایش‌های نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همه موجودات و بوندگان می‌شود و سپس از راه این درکها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری میرسیم و از این دور باطل خارج میشویم .

بزرگترین اشتباه پیروان آیین بودا در این است که آنها سعی دارند افکار تنهایان و ریاضت کشان کوههای هیمالیا را عمومی سازند . 

 باید به آنها گفت ملت ها بی پناه و آسیب پذیرند آنچه آنها را حفظ می کند خموشی و گوشه نشینی و انزوای فردی نیست ، بلکه یگانگی ، دوستی و سعی در جهت پیشرفت دانش و فرهنگ است .

ایران همواره سرزمین عملگرایان و خردمندان بوده است . و خردمند از درون و عمق تنهایی خویش سخن نمی گوید او کلی نگر است نه جزئی نگر !  

به گفته ارد بزرگ : ایرانیان پیشرو ، نه در تنهایی خاور گرفتار آمدند و نه در افزون خواهی باختر . آنچه ایرانیان را سربلند و پیش آهنگ نموده : خردورزی ، راستی و کار است .
پریچهر صالح آبادی 

 منابع :آموزههای بودا - سایت آفتاب

کتاب آرمان نامه (حاوی اندیشه های ارد بزرگ ) - وب سایت آرمان نامه

بزرگترین پیکره بودا را اینجا ببینید. 

 www.fun4all.blogsky.com

زندگینامه انسانهایی به بزرگی تاریخ

 

زندگینامه انسانهایی به بزرگی تاریخ

 

ورا روبین

ورا روبین در 23 جولای 1928 در شهر فیلادلفیا به دنیا آمد. او از همان کودکی شیفته دنیای اسرارآمیز ستاره ها بود، به طوری که شب ها به زحمت بیدار می ماند تا چرخش تدریجی صورت های فلکی را حول ستاره قطبی از پنجره اتاق خواب خود که رو به شمال باز می شد، تماشا کند.

روبین در سن 17 سالگی وارد دانشگاه واسار شد و سه سال بعد با مدرک کارشناسی اخترشناسی از آنجا فارغ التحصیل شد. او جز به ادامه تحصیلاتش در دانشگاه پرینستون که در آن زمان به مرکز اخترشناسی معتبری در سطح جهان تبدیل شده بود، به چیز دیگر نمی اندیشید. بنابراین با اشتیاق فراوان، تقاضانامه ای را برای دریافت فرم های ثبت نام در دوره تحصیلات تکمیلی به دانشگاه پرینستون ارسال کرد، اما این فرم ها هیچگاه به دستش نرسید چرا که پرینستون تا سال 1971، زنان را در دوره های تحصیلات تکمیلی خود نمی پذیرفت. بدین ترتیب روبین سرانجام به دانشگاه کورنل رفت. در کورنل به او چندان اهمیت نمی دادند.

او زن بود و گذشته از آن، گروه اخترشناسی کورنل در آن دوران، گروه کوچکی بود که تنها دو مدرس داشت. اما از آنجایی که وی بیشتر در فیزیک کار کرده بود، این فرصت را به دست آورد تا با هانس بته که بعدها به سبب تشریح واکنش های گداخت هسته ای در خورشید، جایزه نوبل گرفت درس مکانیک کوانتومی پیشرفته را بگذراند. روبین الکترودینامیک کوانتومی را نیز از ریچارد فاینمن مشهور فراگرفت. روبین پس از اتمام دوره کارشناسی ارشد، برای گرفتن دکترا به دانشگاه جورج تاون رفت. تز دکترای او در مورد نحوه توزیع کهکشان ها در جهان بود.

 پس از اتمام دکترا وارد بخش اخترشناسی موسسه تحقیقاتی کارنگی در واشنگتن شد و در آنجا بود که تحقیق بر روی چرخش کهکشان های مارپیچی را آغاز کرد، تحقیقی که نهایتاً یکی از بزرگ ترین معماهای فیزیک از دل آن سر برآورد.

ورا روبین و همکارش کنت فورد آهنگ های دوران عده ای از کهکشان های دور را در رصدخانه ملی کیت پیک آریزونا اندازه گرفتند. آنان این کار را با اندازه گیری جا به جای دوپلری خوشه های نورانی ستاره های جای گزیده در درون هر کهکشان واقع در فاصله های گوناگون از مرکز کهکشان انجام دادند. یافته های آنان شگفت انگیز بود؛ تندی مداری ستاره ها در کناره مرئی بیرونی کهکشان در حدود تندی مداری ستاره های واقع در نزدیکی مرکز کهکشان بود.

چنانچه نتایج نشان می دهد اگر تمام جرم کهکشانها با نور مرئی نمایش داده شود چیزی نیست که ما انتظار دیدنش را داشته باشیم. نقش یافته شده توسط روبین و فورد هم آن چیزی نیست که ما در منظومه شمسی پیدا می کنیم. برای مثال تندی مداری پلوتو (دور ترین سیاره از خورشید) فقط در حدود یک دهم تندی مداری عطارد (نزدیک ترین سیاره به خورشید) است.

تنها توجیه درباره یافته های روبین و فورد که با مکانیک نیوتونی سازگار است این است که یک کهکشان شامل نوعی ماده است خیلی بیشتر از آنچه می بینیم. در واقع بخش مرئی یک کهکشان فقط نمایشگر 5 تا 10 درصد جرم کل کهکشان است. علاوه بر این مطالعات مربوط به چرخش کهکشانی و بسیاری مشاهدات دیگر ما را به این نتیجه می رساند که جهان سرشار از ماده ای است که ما نمی توانیم آن را ببینیم.

اندازه گیری های روبین نشان داد که کهکشان ها با چنان سرعتی در حال چرخشند که قاعدتاً باید تاکنون مضمحل می شدند. پس باید ماده ای ناشناخته و تاریک، فضای درون کهکشان ها را پر کرده باشد تا با نیروی گرانش خود، از اضمحلال کهکشان ها جلوگیری کند. اینگونه بود که معمایی به نام «ماده تاریک» پا به عرصه فیزیک گذاشت، ماده ای اسرارآمیز و ناشناخته که 90 درصد جرم کل جهان را تشکیل می دهد اما ما هنوز هم از ماهیت آن هیچ نمی دانیم.

منابع :

 Luminosity Of Life

کانون دانش

تغییر افکار و باورها یک کلید طلایی جهت رسیدن به موفقیت

 

 

تغییر افکار و باورها یک کلید طلایی جهت رسیدن به موفقیت 
کشیشی خود را برای انجام مراسم دعا و نیایش آماده می‌کرد. زنش به قصد خرید خانه را ترک کرده بود. هوا بارانی و پسر کوچکش بی‌قرار و ناراحت بود. حوصله‌اش سر رفته بود. کشیش مجله‌ای قدیمی را برداشت و آن را ورق زد تا به یک عکس رسید. نقشه جهان بود. 
 
 او صفحه را کند و آنرا به قطعات ریز پاره کرد و بعد تکه‌های کاغذ را را در تمام اتاق پخش کرد و به پسرش گفت: « پسرم اگر همه این تکه پاره‌های کاغذ را کنار هم بگذاری و نقشه اصلی را درست کنی به تو 25 سنت جایز می‌دهم.» کشیش خیال می‌کرد این کار دست کم تا ظهر پسرش را سرگرم نگاه می دارد. ده دقیقه بعد صدای در اتاق مطالعه بلند شد. پسرش بود که نقشه را تهیه کرده بود. تعجب کرد. کشیش پرسید: «پسرم چطور شد که به این سرعت این کار را انجام دادی؟»
 
«خیلی ساده بود در پشت عکس تصویر مردی بود. قطعه کاغذی برداشتم و آنرا در پایین عکس قرار دادم. می‌دانستم که اگر تصویر مرد را درست در بیاورم نقشه جهان نیز درست کنار هم قرار می‌گیرد.» کشیش لبخندی زد و سکه 25 سنتی را به پسرش داد و گفت: آفرین پسرم با این موضوع سخنرانی فردایم را در کلیسا به من آموختی:
« اگر انسان درست بشود جهان درست خواهد شد.»

نقشه نشانگر پستی و بلندی‌های واقعی زمین نیست. نقشه یک منطقه مساوی با خود منطقه نیست. نقشه فقط از تصویری واقعیت منطقه است. آنچه را که می‌بینیم، لمس می کنیم، می‌چشیم و می‌بوئیم  

 بصورت پیام‌های عصبی به مغز ارسال می‌شود.  

 مغز پس از تجزیه و تحلیل داده‌ها به ما می‌گوید آنچه را دریافت کرده‌ایم چیست و به چه معناست. در واقع ما با چشم‌های خود نمی بینیم و با گوش خود نمی‌شنویم. وظیفه حواس پنجگانه فقط جمع آوری اطلاعات از محیط بیرونی است. و مغز بر اساس نوع نظام باور هر فرد به ارزیابی اطلاعات می‌پردازد. باورها و افکار به مغز می‌گویند  

 1ـ کدام قسمت از اطلاعات دریافتی را حذف و به تحلیل چه اطلاعاتی بپردازید. عقاید و باورهایمان به ما می‌گویند چه چیزهایی را ببینیم و بشنویم: اگر باورمان نسبت به کسی مثبت باشد یعنی به او علاقمند باشیم هرگز ضعف‌ها و کمبودهایش را نمی‌بینیم.  

2ـ اطلاعات را چگونه تفسیر کند و به آنها چه معنایی بدهد. یعنی تفسیر آنچه دیده‌ایم یا شنیده‌ایم یعنی اگر نسبت به کسی نظر خوبی نداشته باشیم حتّی حرکات دوستانه اش نیز برای شما مشکوک و فریبکارانه به نظر خواهد رسید. هر کس با نقشه و تصویر ذهنی خود با دنیا روبرو می‌شود. همه اشیاء و امور بیرونی با عقاید، پیش داروی‌ها و ارزش‌های ذهنی ما آمیخته می‌شوند. 

پس در حالیکه در روی یک سیاره و یک خورشید بر سر همه می تابد شش میلیارد تعریف و تلقی از «زندگی» وجود دارد. 

یک انسان شناس انگلیسی به هند رفته بود شبی به جنگل رفت. او با صحنه‌ی عجیبی روبرو شد. پیرمردی را دید که به وجد آمده بود و می‌رقصید. ناگهان دوید و درختی را بغل کرد. وقتی‌ برگ‌هابه حرکت درآمدند او شروع به خندیدن کرد و صورتش را با نشاطی که نشان از خود بی خودی شدن وی بود در نور ماه شستشو داد. انسان شناس که دیگر نمی‌توانست طاقت بیاورد از پشت بوته‌ها بیرون رفت و گفت: «ببخشید چه چیز باعث شده شما تنها در جنگل برقصید؟»
مرد مقدس نگاه تعجب‌آمیزی به او انداخت و گفت: « بخشید ولی چه چیزی باعث شده شما فکر کنید من تنها هستم؟»

یک انسان معمولی جنگل را مجموعه ای از درختان تعریف می کند. هیزم‌شکن به جنگل به عنوان منبع سوخت می‌نگرد. در حالی که زیست‌شناس جنگل را چیزی جز چوب و کلروفیل نمی داند. اما یک شاعر و عارف درختان را موجود زنده می‌بیند که می‌توان با آنها حرف زد و حتی زقصید. هر کس به دنیا از دریچه تفکرات و برداشت‌های خود نگاه می‌کند.

هستی برای شما همان چیزی است که خود شما هستی. اوشو

در دنیای برون هیچ چیز معنا ندارد. وقتی به توصیف و تعریف جهان، انسان، زندگی، جامعه و طبیعت می‌پردازیم در واقع باورها و عقاید خودمان را از این موضوعات شرح می‌دهیم. هر تغییر و تحول اساسی از درون و با تغییر اندیشه‌ها و تفکرات ذهنی آغاز می‌شود.

 

«بزرگترین اکتشاف نسل من این است که انسان می‌تواند با تغییر باورهای خود زندگی خود را تغییر دهد.»

1ـ هیچ چیز در دنیای بیرونی معنی ندارد.
2ـ دنیا و شرایط بیرونی را بر اساس نظام باور خود تفسیر می کنیم.
3ـ با تغییر نظام باور زندگی برای ما تغییر خواهد کرد.
(عکس‌العمل) تجربه = نظام باور+ رویدادها (شرایط بیونی)
(عکس‌العمل جدید) تجربه جدید= نظام باور جدید+ رویدادها ویلیام جیمز


شهامت گذشتن از گذشته‌‌هارا داشته باش. از ذره‌های آن برای خود کوه مساز و دائم به آن فکر نکن. تکیه بر گذشته ما را از حال و آنچه در آنیم دور نگه می‌دارد.

هاگوان شری‌راجنیش


گذشته‌ها گذشته‌اند و آینده هم که هنوز نیامده پس زندگی و خوشی ما در همین لحظه‌ی حال نهفته است که می‌تواند جاودان باشد. کن‌کییز‌جی.از


بدی به جای بدی نتیجه‌اش مسلماً خیلی جالب نخواهد بود. وقتی به کسی بدی می‌کنی همانقدر انرژی صرف می‌کنی که وقتی به کسی نیکی می‌کنی. شاید حتی تانرژی صرف شده بیشتر هم باشد. آیا بهتر نیست به جای تلافی بدی همیشه نیکی کنی.

چارلز هنری مکینتاش


از هیچ چیز نترس، عقل و دانش، قدرت و نیرو، فهم و ادراک، همه در درون تو نهفته است. الین کدی

اگر اطمینان داری که خواهان آن هستی مطمئن باش که حتماً بدستش خواهی ‌آورد.
گیتا بلین
اگر با تمام وجود چیزی را بخواهی، بدستش می‌آوری. مطمئن باش اگر زنگ در را بصدا درآوری، کسی جوابت را خواهد داد. مگر این مثل را نشنیده‌ای که «جوینده یابنده است.»


هر کس پافشار‌ی کند و پشتکار داشته باشد حتماً موفق خواهد شد. متیو

کارهایی که می‌توانیم یا نمی‌توانیم بکنیم و آنچه را که ممکن یا غیر ممکن می‌پنداریم بندرت ناشی از توانایی واقعی ماست بلکه بیشتر از عقایدی که نسبت به خود داریم سرچشمه می‌گیرد. «آنتونی رابینز»

شاگرد تنبل های موفق!!!
● بتهوون موسیقیدان برجسته جهان، ویولن را به طرز نادرستی مینواخت و به جای اصلاح تکنیک خود ترجیح میداد که به آهنگسازی بپردازد. استادش او را یک نوازنده ناشی مینامید.

● آموزگاران توماس ادیسون، مخترع برق، معتقد بودند، او به قدری کودن است که قادر به یادگیری نیست. به همین دلیل در ۱۲ سالگی از مدرسه اخراج شد.

● اسحاق نیوتن در مدرسه ابتدائی شاگرد بسیار ضعیفی بود.

● لئو تولستوی، نویسنده رمان مشهور جنگ و صلح در امتحانات دانشگاه مردود شد. استادان او را ناتوان در یادگیری توصیف کرده بودند.

● وینستون چرچیل در کلاس ششم مردود شد. او پس از بارها شکست، زمانی به نخست وزیری انگلستان رسید که ۶۲ سال داشت.

● والدین انریکو کاروسو، خواننده مشهور اپرا، از او می خواستند که مهندس شود. استاد آواز او اعتقاد داشت، او اصلاً صدای خوبی ندارد و خواننده خوبی نمیشود.

● زمانی که پیتر جی. دانیل در کلاس چهارم درس میخواند، معلمش ـ خانم فیلیپس ـ مدام به او میگفت: پیتر! تو بدترین شاگرد من هستی، تو یک سیب زمینی بی خاصیتی که هرگز به جائی نخواهی رسید. پیتر تا سن ۲۶ سالگی کاملاً بیسواد ماند و بعد دوباره به تحصیل ادامه داد. او حالا مالک کل خیابانی است که زمانی در آنجا با دوستانش دعوا میکرد و در آنجا بود که آخرین کتاب خود به نام خانم فیلیپس شما اشتباه میکردید! را به چاپ رساند.

● ۱۸ ناشر از چاپ کتاب ریچارد باخ به نام جاناتان، مرغ دریائی خودداری کردند تا اینکه سرانجام در سال ۱۹۷۰ توسط یک انتشارات به چاپ رسید. از این کتاب تا سال ۱۹۷۵ بیش از هفت میلیون نسخه، فقط در آمریکا به فروش رسید.

● کارفرمایان اف. دبلیو. وولورث، تاجر مشهور آمریکائی، معتقد بودند، او به قدری گیج و کودن است که حتی قادر به انجام امور پیش خدمتی هم نیست.

● پدر رودین مجسمه ساز معروف در مورد او گفته بود: من به جای یک پسر، یک احمق دارم. رودین بدترین شاگرد مدرسه شناخته شده بود و مدرسه هنرهای زیبا نیز سه بار از ثبت نام وی اجتناب کرده بود.

● پاستور، دانشمند بزرگ جهان قبل از تحصیلات دانشگاهی یک دانش آموز متوسط به حساب می آمد و در درس شیمی بین ۲۲ نفر، پانزدهمین نفر بود.

● آبراهام لینکلن رئیس جمهور محبوب آمریکا، سواد خواندن و نوشتن را به تنهائی از روی کتابها یاد گرفت چون خانواده اش او را به مدرسه نمی فرستادند. وی پس از بارها شکست بالاخره به کاخ سفید رفت.

● انیشتن، دانشمند بزرگ فیزیک جهان تا ۴ سالگی حرف نزد و در هنگام ورود به دانشگاه چند دانشگاه از پذیرفتن او خودداری کردند.
ادامه مطلب ...